خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار

ساخت وبلاگ

چند شب پیش خواب دیدم من بایک نفر دیگر گرگ هستیم و داریم به یک کانگرو حمله میگیم شمایل گرگ وجود نداشت و کانگرو هیچ دفاعی نمی‌کرد و خون و دریدنی هم درکارنبود!

خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار...
ما را در سایت خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت: 14:05

دیشب خواب دیدم در محله ای قدیمی در جنوب شهر هستم ظاهراً مسافر بودم و داشتم از اونجا رد میشدم فضا قشنگ و دلنشین بود . امامزاده ای و کنارش هم مدرسه طلبه ها . اتوبوسی ظاهراً صبح زود راه افتاده بود و در یک خیابان باریک توقف کرد و راننده رفت نمازشوبخونه . در مدرسه طلبه ها یکی از دوستان ظاهراً مربی آموزش نظامی بود و داشت طریقه استفاده از اسلحه کلاش رو به یک طلبه سال اولی یاد می‌داد . طلبه ی جوان اسلحه رو اشتباه گرفته بود بهش گفتم دست راستت باید روی ماشه باشه و دست چپت هم محافظ لوله رو بگیره( شایدم برعکس گفتم) برخلاف آرپی جی! خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار...
ما را در سایت خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت: 14:05

ساعتی پیش خواب دیدم جایی هستیم شبیه پشت بام یک برج مسکونی همسایه ها و فامیلها افطاری گرفته بودند دایی مصطفی(خدا رحمتش کنه) هم کمک میکرد پشت بامها با نردبان به هم وصل بودند داشتم میفتادم دایی کمکم کرد.در جایی دیگر پسر خواهرم(کودکی۵ساله)یک سینی پر استکان و نعلبکی آورد به ما بدهد دستی هم من زدم تا سینی نیفتد ولی افتاد... برادر بزرگتر دوید تا تنبیهش کنه بهش گفتم نباید سینی به اون سنگینی رو بهش می‌دادی.وقتی برگشت برادر بزرگتر هم اونوتنبیه کرد.یه نوزاد پیدا کردم اسهال خونی یا سل داشت.داشتم دعای فرج می‌خوندم فضا طلایی شده بود یه چیزی بین خواب و بیداری بود مطمئنم خواب کامل نبود. خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار...
ما را در سایت خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 21:54